- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
اگـر کـه پـیـچ و خـم روزگـار بگـذارد اگـر که سخـتـی این انــتـظـار بگـذارد هنوز هست سری تا که دست هایش را بـه دسـت خـاک قـدم های یـار بگـذارد خـدا نصیب مـن بی قرار چـشـمی کـن که روی خویـش به پای نگار بگـذارد مرا به حکم دل امکان ندارد این خورشید مـیـان ظـلـمت شـب های تـار بگــذارد به من نمیرسد آن غمزه ای که وقتش را کـنـار یـک دل شب زنـده دار بگـذارد اگـر که خلـق رهایم کنند حرفی نیست مــــرا خــدا نـکـنـد او کـنـار بـگـذارد بـــرای گــریـه بـه دسـت بـریـدۀ سـقـا مـیان مجـلـس روضـه قــرار بـگـذارد خـدا کـنـد که بـیـاید اگرچـه بعـد از ما بـرای فـاطـمـه سـنـگ مـزار بـگـذارد
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اوصــاف تو از ابـتــدا تــا انتـهــا نــور آیـیـنـه ای آیـیـنـه ای ســرتا به پا نـــور آیـیـنه ای و خــلـق حـیــران صـفــاتـت تـابـیــده بـر جــان تــو از ذات خدا نور چشمی که توفیـق تماشای تـو را داشت جسم تو را جان دیــده و جان تو را نور در حلقه ی عشاق تو ای صبح صـادق برهرلبی گل کرده «یا قدوس»«یا نور» قرآن وصفت سوره سوره با شکوه است «فرقان»«نبا»«یوسف»«قیامت»«هل اتی»«نور» از کعبه تـا مسجـد مسیر روشن تـوست از آسـمــان تـا آسـمــان از نـور تا نــور خورشیدی و بر شانه ی خورشید رفتی فریــاد می زد آسـمــان : نور علـی نـور تو بوتــراب و هـمـسـر تــو مــادر آب اصل شـمـا وصل شـمـا نسل شما نــــور پایــان کــار دشـمـنــان تـوست با نــار آغــاز راه دوسـتــان تـــوست بـــا نـــور درمدح تو چشم غزل روشن که دیده است وصف تــو را از ابـتــدا تا انـتـهــا نــور
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
رود از راز و نیـاز تو حکـایت میکرد نـور را عـمـق نگـاه تو هـدایت میکرد ماه اگر؛ ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد دهمین بار هـو الحـق متـجـلّی شده بـود چـارمـین بار عـلـی بود امـامت میکرد درد را نـسـخۀ خال تو شـفـا میبخـشید عاشـقـان را دل نـرم تو شفاعت میکرد و بِکُم عَـلَّمَنا الله تو میخـواندی و...آه! آه از این شهر که بی قبله عبادت میکرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
بـال كـسـی به اوج هـوايت نـمی رسد حـتـی ملك به گـرد دعـايت نمی رسد دسـتـان آسـمـان به بـلــنـدای آسـمـان بر خـاك ريـشه های عـبايت نمی رسد آقـا بـدون نـور تـو حـتی فـرشتـه هم گـمراه می شـود؛ به هـدايت نـمی رسد تو چـهارمـيـن عــلی سـريـر ولايـتی درك زمـين به فـهـم ولايت نـمی رسد فخر گدايی سركويت همين بس است صـد پـادشـاه هم به گـدايت نـمی رسد ما را غـلام حضرت هادی نوشته اند دیـوانگـان غــیــر ارادی نـوشـته انـد وقتی قرار شد که كمی سـروری كنم بـايد هـميـشه پـای شـمـا نـوكری كنم روی زمين كه رد و نشان از شما كم است بايـد نــظـر به نـقـطـۀ بـالاتـری كنـم وقتی قـرار شد به تو نزديك تـر شوم بايد كه الـتـمـاس به چــشـم تـری كنم بـار رسـالـت غــم تو روی دوش من پس ميتوان به عشق تو پيغمبری كنم با اين گـدايی سـر کـوی تو بی گـمان بـايد به كـل عـالـمـيـان سـروری كنم چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم شــكــر خـدا اسـيــر امـام دهــم شـدم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تـو داری آقای جهان است گدایی که تـو داری ما خـاک بخـیـلـیم و شما ابـر سخـایـی محـبـوب شده از کـرمت شغـل گـدایی چون جامه که بر قـامت زیبــا بنـشیند مـهـر تـو به دلـهـای مـصـفّـا بنـشیـند هر کس به دلـش مـهـر تو آقـا بنـشـیند مهـرش به دل حضرت زهـرا بنشیند لطف خود زهراست که ما اهل یقـینیم آن روز دعا کرده که امـروز چـنـینیم تـو آیــنــه داری و کـلام تو گهـر بـار در وصف تو ماندند چه گفتار و چه اشعار حـقا که زلالی و نجـیـبی و نـسب دار بـر شـیـر نـدارد اثـری زوزۀ کـفـتار در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد با آل عـلـی هر که در افـتـاد ور افـتاد بیـراهـه نـرفـتیـم اگر هـادی ما اوست ذکــر ولی الله همان جلـوۀ یا هوست چون شیشه عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ما نیست به جز مرحمت دوست الـعــبـدُ و مـا فـی یــده کـان لـــمــولاه از برکت خورشید کند جلوه گری ماه تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیۀ تطهیر کتاب است تو عشق مدامی ودمت مستی ناب است جـای ولی الله کجا بزم شراب است؟ یک آیه بخوان آتش کـفـرش به یم افتد یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد گفتند شـراب و دلت ای ماه کجا رفت از مجـلس بغداد سـوی شام بلا رفت لب پاره شد و نـالۀ زینب به هوا رفت خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت شد مجـلس اغــیـار همان بـزم خـرابه سـوزد دل ما از غـم کـلـثـوم و ربـابه
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم ( مدح علی علیه السلام )
مولا برای ازتو سرودن غزل کم است تلميح و استعـاره، مجاز و بدل کم است قــرآن ناب لايق وصف مــقـام توست شعر و حديث و قصه و ضرب المثل کم است آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است شيريني شکر که چه گويم، عسل کم است بايد بـرای مــدح تو از صبح بدر گفت هيجای نـهروان و شکـوه جمل کم است اي دست اقـتدار خدا، فـــارس العـرب اصلا براي شأن تو تعبير «يل» کم است هر قدر هم که دم بزنم اي اميـر عشق از شوکت و جلالت تو، ما حَصَل کم است شهره شده ميان عرب تک سواری ات آوازه هــاي صــاعـقـــۀ ذوالفـقـاری ات اي آفـتـاب عــلـم و يـقـيـن يا ابـوتـراب هـمــواره در مـدار تـو دين يا ابوتـراب صبح نگـات شمس ضحي يا ابالحــسن تــار عــبات حبــل مــتـيـن يا ابوتراب از ابتداي خلقت خود کسب فيـض کرد در محـضـر تو روح الامين يا ابوتراب مـــولاي من ولايـت تــــو از ازل شده با روح و جان شيعه عـجـين يا ابوتراب الطاف بی کران تو اي قـبــله گـاه جـود مي بـارد از يــسار و يـمـين يا ابوتراب در رستـخـيز صبح قــيــامت بـرای مـا عشق تو است حصن حصين يا ابوتراب با عطرو بوي هر نفست درمشام شهر جــاري شده ست خـلد برين يا ابوتـراب چشمان روشن تو بهشت پـيـمـبـر است اصلاً سرشت تو ز سرشت پيمبر است تـفـسـيــر کن براي همه محکــمـات را اســرار نـاب آيـۀ صـبـر و صــلات را مصداق بي بديل «أولي الامر» روشن است مــعــلــوم کرده اي يـؤتــون الـزکات را مولاي من تــمـــام صفاتت الهي است آئــيـــنــه اي تـــلألـــؤ انـــــوار ذات را شــرط حيات طيـبـه نـور ولايت است از ما مگيرحضرت عشق اين حيات را با نـعـمــت ولايـتت آقــــا خـــود خــدا بي شک گشوده بر همه باب النجات را يک لحـظه در ولايت تو شـک نمي کند هــر کــس شـنـيده زمــزمۀ کــائنات را تو آمــدي کـمـي به زميـن آسمان دهـي تا که تــجــلـيـات خـدا را نـشــان دهـي تـسبـيح انـبـياء معـظم عــلـی عـلـی ست نـقش لب پيمبر خاتــم عــلـی عـلـی ست رمز نجات حضرت مــوسي مـيان نيل فـريــاد اسـتـغـاثـۀ آدم عــلـی عـلـی ست هر گوشه را که می نگـرم ذکر خير توست آقـاي من عــبادت عالم عـلـی عـلـی ست رمــز تــقــرب هـمـهي اهــل کـائـنـات آواي هر فرشته دمادم عــلـی عـلـی ست لـبيک کعـبه و حـجـر و مسجـد الحـرام زيبا ترين تـرنم زمزم عــلـی عـلـی ست وقتی عـلی تـجـلي اسماء اعـظـم است بي شک تجليات خدا هم عـلی عـلی ست تو آمــدي و عـزت تــوحـيد پـا گرفت نـور خـدا زمين و زمان را فـرا گرفت مـسـتـيم از زلالي جــام غــديـــر خـــم هسـتــيــم شيــعـيــان امــام غــديــر خـم مولا شدن فقط و فقط شأن حـيـدر است اين است لحظه لحـظه، تمام غـديــر خم بر مسـلمـيـن تــمــام شده نـعـمت خـــدا در خطه اي شريف به نـام غــديــر خم آري نــظـام نــاب ولايـت بـــنـــا شــده آري بـنــا شــده ست نظام غــديــر خــم مـعـنـا شـده ولايت عـام و ولـی خـاص در واژه واژه خـطبـۀ تــام غــديــر خـم راه عــلـي ست راه ولـي فــقــيــه مـان اين است ســرّ نــاب پـيــام غــديــر خـم اي نــائب امام زمان! جــان فـــداي تو آقـــا طنين فکـنـده در عــالم صداي تو: پوياترين طريق حـقـيقت بصيرت است گــويــاتــرين پيام ولايت بصيرت است ای تـشـنـگـان فيـض حـقـيـقي آفـتــاب! تنها صراط صبح سعادت بصيرت است جـويـنـدۀ حـکـومـت مــولاي مـتـقـيـن! شـرط حلول روح عدالت بصيرت است اينجاست سرّ معجـزۀ خـون هر شـهـيد شـيــوايـي شکوه شهادت بصيرت است در اين غروب غيبت خورشيد، ضامنِ پــيـروزي حـقـيـقـي امت بصيرت است در فـتـنه خيـزِ عصر حـوادث، طليـعـۀ صبح ظهور حضرت حجت بصيرت است دلهای ماست گــوشۀ محراب جـمکران «عجل علي ظهورک يا صاحب الزمان»
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم ( مدح علی علیه السلام )
دلــهــا اگر که بــال بـــرای تو میزنند هر شب سری به سمت سرای تو میزنند جـبــریـل می شـونـد تــمــام کـبــوتـران وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند از وصلههای کهـنه نـعـلـین خـــاکی ات پیداست سر به سوی خدای تو میزنند هرشب فرشتهها که به معراج میروند دسـتـی به ریشههای عـبـای تو میزنند بـیـنـند اگر خـیــال تو را بت تــراش هـا تا روز حـشر تـیـشــه برای تو میزنند بر سیـنـهام نـوشـتـه خــدا والـی الـولـی یا مظهـر العجایـب و یا مـرتضی عـلی وقـتش رسیده تا که زمین امتحان دهــد وقتش رسیده تا که زمان را تکـان دهد فصل ظهـور نفـس رسالت رسیده است میخواهـد ازخدای به گامش توان دهد باید سه روز صبـر کـند در غدیــر خـم تا که به روی مـنـبری از دل اذان دهد میخواست حق که آینهای در برابر ... آئـیــنــه تــمـام نـمـایــش مـکــان دهــد میخواست حق که عین نبی را عیان کند میخواست حق که دست خودش را نشان دهد شــوری میان عــرصۀ محـشر بلند شد دست عـلی به دست پـیـمـبر بـلـنــد شـد وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند جنــگاوران معــرکـهها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک میروند گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند چشمش اگر به پهـنه میــدان نـظـر کـند گردن کـشــان دهــر همه بی سپر شوند از ضرب ذوالفـقـار، خـدا فـخر میکند ســرهــای بـی شـمــارِ جدا بیشتر شوند این مــرد تـکـیـه گاه نبـرد پـیـمـبر است این شیر، شیر حضرت حق است حیدر است سر میدهـیم و از درتان پـر نمیزنـیم موجـیم و سر به سـاحل دیگر نمیزنیم وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است مــا دم ز غـیــر، تا دم آخــر نـمیزنـیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگ کـسـی به سـیـنـه بــاور نمیزنیم فصل بصیرت است به جز با لـوای او حـتـی قـدم بـه صحنـه محـشر نمیزنیم ما را فـقـط به پــای ولایت نــوشتهانـد مــا سیــنـه پای بــیـرق دیگـر نمیزنیم بـا ذوالـفـقار و نـام عـلی پـا گرفـتهایـم ما درس خود ز مکتب زهـرا گرفـتهایم عـطری بــده که غـنـچـه نیـلـوفـرم کنی تا در حـضور خویش شبی پرپرم کنی اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عـهد پـروانــه آفـــریـد که خـاکـسـتـرم کـنی دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش روزی مرا بـگـیـری و انگـشـترم کنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهـتـر هـمــان که آیـنــه دیـگــرم کـنی نان جوئی به دست تو دیدم چه می شود هــم سـفـرۀ غـلام خـودت قـنـبـرم کنی همراه ظرف خالی شیر آمدم که بـــاز دستی کشی به روی سرم سرورم کنی آقــا نظر به چــشــم تــر مــادرم نـمــا بـوی مــحــرم آمـده عـــاشـق تـرم نـمـا
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم ( مدح علی علیه السلام )
آئـیـنـه از نـگـاه تـو مبـهـوت می شـود حیرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود محراب چشم تو همه را سربه راه کرد شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد در سایه ات هر آنکه نشست آفتاب شد حــاتــم گـدای تو شـد عـالیـجـنـاب شـد دنـیـا به زیر سایـۀ دستـت پـنـاه بـــرد هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد دست کسی به پــای مــقامت نمی رسد سیـمـرغ هم به قـاف قیـامت نمی رسد هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود دل بـیـشتر اسـیـر تـــو دلــدار می شود روزی هــزار مرتـبه شکـر خـدا کـند هر کس به درد عشق گـرفتار می شود حجی به سر نیامده حجی شروع شـد پیش از غـروب، تازه زمان طلوع شد گرد عـلی به امـــر نبی جمع می شدند پروانـه وار مُـحـرم این شـمع می شدند دست نبی و دست علی تا که پا گرفت یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت فـریـاد زد که می رسد آیا صــدای من یا گــوش می دهیــد به امـر خـدای من پوشـیده نیست معـنی اکـمـلـت دینـکـم حُبّ علی ست مـعـنی اکـمـلـت دیـنـکـم مردم به آن خـدا که مرا آفــریده است دنـیـا به خود شبـیه علی را ندیده است ایـن مرد بوده یـار من وبی کـسی من هـمراه و همنشین و هـمیشه وصی من آرامش من و دل آشـفـتـه ی من اسـت هر گـفـتۀ عـلی به خـدا گـفتۀ من است هردل که داشت مهرعلی را فقـیر نیست غیر از علی کسی به دو عالم امیر نیست من ضامنم کـسی کـه به او اقـتـدا کنـد زهـرا بـراش بین نــمـازش دعـا کـنـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
اگر نـبـود به خـون تو آسـمان تــشــنــه چرابه خون تو شد تیغ خونفشان، تشنه؟ تــمـام اهـل حَـرَم از لـب تـو سیـرآبــنـد منم که مانده ام ای خضر،در میان تشنه ز سوز تشنگی ای غـنچه لب، دراین گلشن گـل بـهـار بـود چـون گـل خـزان، تشنه مگـو شتـاب چـرا می کنـی ز شـوق لبـم چه می کند به لب چشمـۀ روان، تشــنه؟ زخصم سنـگدل ای تشـنه لب،نمی باشد کـه هم بـود دل تو تشنه، هم زبان تـشنه چنان که تشـنۀ آب است، جان مستـقسی منـم به دیـدن روی تو، هــمچـنان تـشنه نبــود گـــربه دلـت ذوق سـاقـی کـوثــر چرا به باغ جنان رفـتی ازجهان تشـنه؟ هـمین نه تـشـنه به آن تیـغ آبـدار، تویی بود به خون توهم شمر،هم سنان، تشـنه همـیـشه تـشــنـۀ دیـدارت ای شهـیـد من کـه خضرهم زغم توست، جاودان تشنه ز دیدنت شده ام ازخود به در، چگونه شود ز دور بـیـنـد اگـر آب نــاگهـان تـــشـنـه گمان مکـن که کنون ذوق زنـدگی دارم کـه بی رخ تو به مردن منم ز جان تشنه نـه من هـوای تو دارم، که ساقی کـوثـر بود به روی تو در محـفل جـنان، تــشنه حسین کشـته شد الـقصه تـشنه کام، کجا روا بود که شـود کـشته میـهمان تـشنه؟
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام جواد علیهالسلام
بابا، بـابـا، بیـا به بـالیـن پـسر بابا، بابا، مرا به پیش خود ببر(۲) میان حجره بی کس وبی تابم دیــده به راه رویت ای مـهـتـابــم ****************** تشـنه لبم کـسی نداده آبم (۲) تنِ جوان من ز کیـن آزرده باغ گـلم ولی شدم پـژمرده زهـر جـفا امان من را، برده (۲) کاش پدر تو بیایی ـ رخ به من بنمایی ـ پَرکشم به رهایی ـ واویلا مثل تو پدر من ـ رویِ خاک سرِ من ـ پاره شد جگر من ـ واویـلا بابا ، بابا ، بیـا به بالیـن پـسر بابا، بابا ، مرا به پیش خود ببر(۲) ******************* لاله زخـون بر لب من بنشسته شیشه عمر من کوته ام بشکسته نفـس نفـس میزنم ، اما خسته(۲) امان ز نـا مروّتـی ِ هـمـسر درون خانـه هم شدم بی یاور بیـا به بـالا ی سـرم با مـادر (۲) ازکسی خبرم نیست ـ خواهری به برم نیست ـ مادری به سرم نیست ـ واویلا آهِ من چه حـزینه ـ هجر شهر مدینـه ـ یـاد آتش و سینه ـ واویلا بابا ، بابا ، بیـا به بالیـن پـسر بابا، بابا ، مرا به پیش خود ببر(۲) ******************* بیا و نـاله کن بر این احـوالم میان دست و پا زدن می نالم به یاد آن تـشنه لبِ گـودالم(۲) به یاد آن تنِ بخـون غلطـانم به یاد آن پـاره تنِ عـریانم ذکرحسین وای حسین میخوانم(۲) خاک و خون کفنش شد ـ لاله گو بدنش شد ـ بوریا به تنش شدـ واویلا خواهری روبرویش ـ نیزه بود و گلویش ـ مشت و پنجه و مویش ـ واویلا بابا ، بابا ، بیـا به بالیـن پـسر بابا، بابا ، مرا به پیش خود ببر(۲)
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
بـابـا بیـا جـان کـنـدن من را نـظـر کـن بابا بـیـا فکــری به حال این پـسر کن از درد، صورت میکشم بر خاک حجره خاکی تـماشــای رخ قـرص قـمـر کن خـورشـیــد مـی ســوزد از آه آتــشـیـنـم یک چاره بهر این وجود پُر شـرر کن هستم جـگــر گـوشـه تو را بابا بیا زود با آستین، پاک از لبم خـون جگـر کن وقـت وصیّـت کــردنــم مــحرم نــدارم یک دم بـیـا و مـادرم را هـم خـبر کن چون مادرم هم دست وپهلویش شکسته ست خود را عصای مـادر بی بال و پُـر کن بالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شو هــمـراه من تا مـقـتـل اکـبر سـفـر کن من می شـوم اکـبر ولی نه قـطعه قـطعه تو نیـمـه جان ایفای نقـش آن پـدر کن
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
ازمن گرفته همسر من خورد و خواب را زهـر جـفـا ز جـان و دلـم برده تاب را وای از عِناد دختر مأمـون که از جـفــا مـسـمـوم کــرده زادۀ خــیــرالـمـآب را تنها نه جان من که از این شعله سوختند جـان رسـول و فـاطـمـه و بـوتـراب را پی می برد به سوخـتن جسم و جـان من هـر کـس که دیـده سـوخـتـن آفـتـاب را ای آنکه الـتهـاب عـطـش را شـنـیـده ای بنگر به عضو عضو من این التهاب را افکنده است شعله به جـان من و هنـوز از من کـنـد دریـغ یکـی جـرعـه آب را یـا رب تـو آگـهـی که بـرای بـقـای دیـن بر جان خـریدم این سـتم بی حـسـاب را جان میدهم به غربت وعطشان که خون من تـضـمـیـن کـنـد تــداوم اســـلام نـاب را باشد ز فـیض دوستی ما اگـر به حـشـر آسـان کـند خـدا به «مؤید» حـسـاب را
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
ازدل حجرۀ تاریک که بسته است درش می رسد ناله ای و دل شده خون از اثرش چیست؟ این نالۀ سوزنده و از سینۀ کیست؟ صاحب ناله مگر سـوخته پا تا به سرش این فروغ دل زهراست که خون است دلش این جگرگوشۀ موساست که سوزد جگرش این جواد است که از تشنگی و سوزش زهر جـان سـوزان بود و نـالۀ جانـسوز ترش خانه اش قتلگه و همسر او قـاتل اوست بارالهـا تو گـواهی که چه آمد به سـرش هـمسر مـرد برایش پر و بال است ولی هـمـسر سنـگـدل او بشکسته است پـرش آتش زهـر چـنـان کرده به جـانش تأثـیر که کنَد هر نفس سـوخـته اش تـشنه ترش شـهـر بـغـداد بـود شـاهـد مـظـلـومِ دگـر پسری را که دهد جان ز ستم چون پدرش کـاش می بـود غـریب الــغـربـا در آنجـا تا زمـانـی نـگـرد غـربت تنـهـا پـسـرش
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
میـان حُـجـره چنـان ناله از جـفا می زد که سوز ناله اش، آتش به ما سِوا می زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شِکوه نداشت و لـیــک داد، ز بـــیــداد آشــنــا می زد شرار زهر ز یک سو،لَهیب غم یک سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می زد گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس در آن میــانــه گهی آب را صدا می زد صدای نـالـۀ وی هی ضعـیف تر می شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می زد
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
از بس که پای تا سرم آتش گرفت وسوخت شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت آتش ز جـان سـوخـته ام شعـله می کـشد از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت از کــودکـی ز خــاطـرۀ رنــج مــادرم تا پای مرگ خاطرم آتش گرفت و سوخت زهـرم دهیـد باز، مگـر راحـتـم کـنـیـد در کنج حجره بسترم آتش گرفت و سوخت مثل کـبـوتری که فـقـط بـال و پَـر زند این بازماندۀ پرم آتش گرفت و سوخت خـواهـر نـداشـتـم که عــزاداری ام کـند از راه دور دخترم آتش گرفت و سوخت جـسم مذاب را چه غم از هُـرم آفـتـاب خورشید هم ز پیکرم آتش گرفت و سوخت این چند ساعتی که عطش را چـشیـده ام با یا حسین، حنجرم آتش گرفت و سوخت دل پای مرگ حضرت لیلا به ناله گفت: مجنون منم که دلبرم آتش گرفت و سوخت انـگــار مـی شـنـیـدم عــزای ربــاب را می گفت: کام اصغرم آتش گرفت و سوخت با ایـنکه جان تــازه و جـسم جـوان من از کینه های همسرم آتش گرفت و سوخت بـالای تـربـتـم بـنـویـسـیـد: عــمـر مـن از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
هر گاه قـصد روى تو ابن الـرضا كـنم بـا نـام تـو خــداى دلــم را صـدا كـنـم گـویند جـود تـوست فـزون از جـوادها با ذكــر یا جــواد دلـت را رضـا كـنم بی طعـم چـشم هاى توعـاشـق نـمی شدم كـاش اى حـبیب، حـقّ نمك را ادا كنم بـى تـوشـۀ دعـاى تو امــداد كـى شـوم كـى می تـوان بـدون اجـابت دعـا كـنم هردل كه فیض دوستى ات داشت كوثراست دل را چـنـین قـرین بـهـشـت خـدا كنم اى در صـحـیـفـه ازلى ثـبـت، نـام تـو نـام تـو را به اسـم مـحـمـد صـدا كـنـم ذكر جواد سـوره قـلب و لـسـان ماست صل عـلى جـواد سـرود زبـان مـاست اى كعبه، اى كه كعبه تو را گم نمی كـنـد دل قـبـله اى به جـز تو تجـسّـم نمی كند اى خـنـده مـلـیـح تـو لـبـخـنـد كــبـریـا بى خـنـده تو غــنـچـه، تـبـسّـم نمی كـند اى هم صداى وحى، تویى نفس ناطقه عـیـسى به مَـهـد وَرنَـه تـكـلّـم نمی كند قـرآن تویى نماز تویى مـعـرفت تـویى بى مـعـرفـت كـسى كه تـعـلّـم نمی كـند بایـد بهـشت با تـو، به آدم شـود حـلال وَرنـه چـنـیـن اراده گــنــدم نـمـی كـند تـوفـیق، رحمتى است فـرآیند جـود تو بى تـو خـدا نـظاره به مَـردم نـمـی كـند رخـسـار توست آیـنـه روى مصـطـفى رفتار توست خلق خوش و خوى مرتضى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
ای که هنگام کرم مظهـر الطاف خدایی باب حاجات و یم جود، جواد ابن رضایی غیر تو کس گره از کار خـلایق نگشاید که تو از عقده گشایان جهان، عقده گشایی زچه کس جود بخواهم؟ تو کریمی تو جوادی بـه کجا درد بیارم؟ تو طـبیبی تو دوایی زکه حاجت طلبم غیر تو ای باب حوائج بـه کـه امــیـد بـبـنـدم تـو امیـد دل مـایی تو که هم چون پدر خویش کریمی و رئوفی شـود آیـا که دم مـرگ به بالـین من آیی ای هـمـه آیـنــۀ آیــۀ تــطـهـیـر، خـدا را چه شــود گر دل آلـودۀ مـا را بـربایـی؟ آمـدم دست تـوسـل به حـریـمت بگـشایم چه دعایی به حضور تو بخوانم؟ تو دعایی نیست امکان گذشتن ز گذرگـاه صراطم تو مگر این که گذرنامهام امضا بنـمایی تو مگر از من افتاده ز پا دست بگیـری تو مـگـر زنگ ز آیـیـنۀ قـلبــم بـزدایـی ما همانا ز تو دوریم و تو نزدیکتر از جان عجــبـا در دل مـایی و نـدانـیـم کجــایی تو که بر چشم همه پای نهی در دم مردن خود در آن حجرۀ دربسته دمِ مرگ، چرایی؟ اشک برغربت و مظلومی تو از چه نریزم؟ که غریب استی و فرزند غریبالغربایی گرببرند ز هم روز و شب اعضای تو میثم بِه کـه یک لحظه فتد بین تو و یار،جدایی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست ما خــم شراب از جگـر غوره گـرفتیم در میکدۀ ما هـنری بهتر از این نیست سـجـاده بـیاریـد که تا صبح نـخـوابـیـم در بین سحرها؛ سحری بهتراز این نیست مـا درد نگــفــتـیـم ولـی بـاز دوا کـرد در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست حـق داشـت بــنـازد پـدر پـیـر مـدیـنـه درهیچ کجایی پسری بهتر از این نیست گـفـتند جــواد است سـر راه نـشـسـتـیم درجمع گدایان خبری بهتر از این نیست پر کرد به اجـبار خـودش کیـسۀ ما را درکوچۀ ما رهگذری بهتر از این نیست گـفـتـنـد ســلامی بـده و زائـر او بـاش دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست پـس زائــر یـاریـم تـوکــلـت عـلـی الله مـا عـبـد نـگــاریـم تـوکـلـت عـلـی الله هـجـران تـو و تـیـغ بـلا فـرق نـدارنـد در طرز شـهـادت شهـدا فـرق نـدارند کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد این گونه که شد سنگ وطلا فرق ندارند ایـام طـفـولـیت تو عـیـن بـزرگی است در مـعــجـزه، ایـام خـدا فـرق نـدارنـد از رحـمت تـــو دور نـبـودند، سیـاهـن وقـت کـرم تـو، فــقــرا فــرق نـدارنـد پـائـین سـرسـفـره تو نـیز چو بـالاست در خـانـۀ تو شــاه و گـدا فـرق ندارند مـا کـار نـداریـم رضـا یـا که جــوادی در مـذهـب مـا آیـنــه هـا فـرق نـدارنـد تو آمـده ای تا که ســرآمــد شـده بـاشی بیمار شدن از من وعـیسی شدن از تو لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو بگــذار قــدم هــای تو را خـوب بـبـیـند هـستـند کـریـمان دو عالـم سر خـوانت یکـبـار نخـورده است گره کیسۀ نانت در راه مـبـــادا قــدمـت خــار بــبـیـنـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
ماهی ولی به چـشـم همه رو نمی شوی عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است یابن الرضا! تو ضـامن آهـو نمی شوی؟ جـایی نه گـفـته اند نه اینکـه نـوشـتـه اند آقــای بــنــدگــان سـیـه رو نـمی شـوی؟ از کــودکی به فـکـر تـقـاس مـدیـنـه ای تو بـی خـیـال قـصـۀ پـهـلـو نـمـی شـوی باشد میـان خـون و رگـت شـور انتـقام راضی به گریه در غـم بانـو نمی شوی سلطان سپرده دل به غضب های حیدری ات ارثیـۀ رضاست به تو قـلب مــادری ات
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
الا کرم ز تو مشـهــور یا امام جـواد کـلام توست هـمه نـور یا امام جـواد ائـمّهاند جــواد و تــوئی جـواد هـمـه که گشته جود تو مشهور یا امام جواد سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد به مـدح تو دُر منــثـور یا امام جواد اگر چه نزد شما آبـروی نیست، مرا مکن ز درگه خود دور یا امام جواد گـداییام به درت جـــز بهانهای نبوَد مراست وصل تو منظور یا امام جواد به روی زائر تو بوسه میزند جبریل به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد به کاظمینِ تو روی نـیــاز برده کلیم سـلام میدهد از طـور یا امام جـواد جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد اگر چه ران ملـخ هم نـدارم ای مولا مرا بخوان به درت مور یا امام جواد قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا قـدر به امـر تو مأمـور یا امام جواد لباس نور مرا بر تن از ولادت توست گـنـاه، وصـلـۀ نـاجـور یا امام جـواد خدا ثـنای تو را گفـته و چگـونه مرا بـوَد ثـنـای تو مـقـدور یا امـام جـواد لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود هـزارها غـم مـسـتـور یا امـام جـواد ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را چو بود چشم دلش کـور یا امام جواد شهادت تو در آن حجـره با لب تشنه بـوَد تـجـسّـم عـاشـور یـا امـام جـواد عـنایتی که شود روز حشر «میثم» هم به دوسـتی تو محـشـور یا امام جواد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
ای کرامت، سائل صحن و سرایت یا جواد ای سلامت، جود بر جود و عطایت یا جواد ای که بارد جود از دست گـدایت یا جوا ای صـفـای دل حریم با صفـایت یا جواد ای دوای دردمـنـدان خاک پـایت یا جـواد دوست و دشمن کند مدح و ثنایت یا جواد ای کرم داران، درم داران، گدای کوی تو حـسن کلّ انـبـیا در طلعـت دلجـوی تو خوی احمد، خوی حیدر، خوی زهرا، خوی تو نخل طوبی سایه ای از قامت دلجوی تو چشم خلقت، دست خلقت، روی خلقت، سوی تو کـعـبـۀ جـان هـمـه دار الـولایت یـا جـواد در جـمـال بی مـثـالت ای عـزیز مرتضی می توان روی خدا را دید با چشم رضا نیست خـالی آنی از نـور تـو دامان فـضا حکمرانی می کنی هم بر قدر هم بر قضا سجده آورده است بر خاک درت صبر و رضا ای رضای حضرت حق در رضایت یا جواد آفـتاب چـشم خـورشید ولایت کـیست؟ تو آسمان جود و دریای عنایت کیست؟ تو مشعل پـیـوسته تـابـان هـدایت کیست؟ تو صورت حق را فروغ بینهایت کیست؟ تو کلک صنع کبریا را طرفه آیت کیست؟ تو جز خدا نتوان کسی گوید ثنایت یا جواد کودکی بودی که نور از دانشت عالم گرفت علم از فیض تو فیض عیسی مریم گرفت دست حیرت بر لب خود زادۀ اکثم گرفت دید در ظاهر تو طفلی رتبه ات را کم گرفت پنجۀ نطق تو حلـقـوم ورا محکم گرفت گشت مبـهـوت کـلام دلـربایت یا جـواد پور اکثم لب چو بگشایی اسیرت می شود قدرت مأمون عّباسی حقـیرت می شود عـلـم مـدیـون کـلام دلـپـذیـرت می شود نور هم پـروانۀ روی مـنـیرت می شود هر نفس یک وحی از حیّ قدیرت می شود وحی بارد از کـلام جانـفـزایت یا جواد
: امتیاز
|